رابطه دنيا و آخرت، چگونه است؟ شباهتها و تفاوتهاي آن دو چيست و جهانبيني صحيح به كداميك اصالت ميدهد؟
نويسنده در اين مقال برآن است تا اين مسأله را از منظر قرآن و حديث، با تكيه ويژه بر آرا و آثار آيت الله جوادي آملي مورد بازكاوي قرار دهد.
اكنون پارهاي از شباهتها و تفاوتهاي دنيا و آخرت بازشناسي ميشوند:
بدون شك اشتراكات و مشابهتهايي بين زندگي اين جهان و حيات اخروي وجود دارد. برخي از اين شباهتها عبارتند از: حقيقي و واقعي بودن هر دو زندگي؛ آگاهي انسان به خود و تعلقات خويش؛ اصل وجود لذت و رنج، سرور و اندوه، سعادت و شقاوت؛ وجود غرايز حيواني و غرايز ويژه انسان؛ زيستن انسان با بدن و اندام كامل و اعضا و جوارح؛[1] حاكميت قانون عليت و نيازمندي هر چيزي كه هستي عين ذات آن نباشد به علت، در دنيا و آخرت.[2]
همانگونه كه شباهتهايي بين زندگي اين جهان و حيات اخروي وجود دارد، تفاوتهاي مهمي نيز ميان آن دو هست. به عبارت ديگر عالم دنيا و آخرت دو نظام بسيار متفاوتاند. برخي از تفاوتهاي آندو عبارت است از:
دنيا گذرگاه است و هر گذرگاه به قرارگاهي فرجام ميپذيرد. جهان طبيعت همواره در حال كوشش و پويايي و حركت از قوّه به فعل است[3] و حركت سمت و سويي به نام هدف را تعقيب ميكند و وقتي به هدف رسيد ثابت ميشود: «يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ»[4]. دنيا چون كشتي پرجوش و خروشي است كه لنگرگاه آن «قيامت» است: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا»[5] ؛ اين كاروان كي به دار قرار و ثبات ميرسد.
اميرمؤمنان(ع) ميفرمايد: «أيّها النّاس، إنّما الدّنيا دار مَجاز، و الاخرة دار قرار، فخذوا من ممرّكم لمقرّكم»[6]؛ همچنين فرمود: «فإنّ الدّنيا لم تخلق لكم دار مُقام، بل خُلِقت لكم مجازاً لتزوّدوا منها الأعمال إلي دار القرار». [7]
قرآن «دنيا» را به عنوان «عَرَض» معرّفي كرده است: «تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ»[8] دنياطلبان متاع پست دنيا را ميگزينند: «َأْخُذُونَ عَرَضَ هَذَا الأدْنَى»[9]، حال آن كه جهانبيني و دنياشناسي قرآن جمع بين حسنات دنيا و حسنات آخرت است. «...رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»[10]
واژههاي جوهر و عَرَض كه در علوم عقلي رايج است از همين ريشه لغوي گرفته شده است. لغت و عرف به چيزي كه اصيل است جوهر اطلاق كرده و چيز ناپايدار را عَرَض ميخواند. قرآن كريم درباره دنيا اصطلاح عَرَض را به كار گرفته تا بفهماند دنيا همچون عكسي است كه اصلي دارد و انسان نبايد به عكس دل ببندد؛ بلكه بايد به صاحب عكس دل بست. متاع دنيا رفتني است و «ما عند الله» باقي است و نزد خدا غنيمتهاي فراواني است: «عنداللّه مغانم». پس «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ»[11] و انسان چون با مرگ از بين نميرود و باقي است نيازمند متاع باقي و كالاي جاويد است و آن فقط نزد خداست.[12]
قرآن نظام دنيا را اعتباري دانسته كه سرانجام بايد به نظام حقيقي منتهي گردد. زندگي دنيا مجموعهاي از قراردادها است كه با پايان پذيرفتن عمر بشر پايان ميپذيرد و انسان وارد نظام فردي حقيقي ميگردد. در اين دنيا افراد در سعادت و شقاوت يكديگر شريك و مؤثرند و به همين دليل مسئوليت و سرنوشت مشترك نيز وجود دارد و اگر كسي بخواهد گناهي مرتكب شود ديگران بايد مانع او گردند.
رسول اكرم(ص)سرنوشت مشترك در اين جهان را ضمن مَثَلي بيان كردهاند: «إن قوما ركبوا سفينة في البحر و اقتسموا فصار كل واحد منهم موضعه فنقر رجل موضعه بفأس فقالوا ما تصنع قال هو مكاني أصنع به ما شئت فإن أخذوا على يديه نجا و نجوا و إن لم يأخذوا على يديه هلك و هلكوا»[13]
ولي در آخرت سرنوشت مشترك و جامعه يعني تركيب افراد بهگونهاي كه سرنوشتها را به هم گره بزند، وجود ندارد. در نظام جديدِ معاد، هر فردي از ديگران بيگانه است. قرآن ميفرمايد: «وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَكْتُمْ مَا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَمَا نَرَى مَعَكُمْ شُفَعَاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَضَلَّ عَنْكُمْ مَا كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ» [14]؛ اين آيه از جامعترين آياتي است كه نشئه دنيا و قيامت را در كنار هم بازگو ميكند و نظام اعتباري دنيا را به نظام حقيقي آخرت منتهي ميداند.[15]
زندگي انسان در قيامت فردي است؛ نه اجتماعي؛ يعني هر فردي به تمام نيازمنديهاي خويش كه فرآوردههاي دنيايي اوست، دسترسي دارد[16] و در هيچ امري به ديگري نياز ندارد و دانشهايي هم كه به منظور تأمين نظام اجتماعي در دنيا نقشي دارند در آن روز بيرنگ و بياثر ميباشند؛ زيرا تمام لوازم زندگي و امكانات آن از مسكن، خوراك، پوشاك و ديگر شئون لازم آماده است و حاجتي به تحصيل آن نيست؛ از اينرو، نه مسائل خانوادگي از قبيل توليد و مانند آن مطرح است، نه امور اجتماعي از قبيل تعاون و توزيع كار و مبادلات و معاملات مطرح ميشود. هر مقصودي از پيش تهيه شده و هر مقصدي قبلاً تأمين شده و هركسي در گرو كشتههاي خويش است: «كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ».[17]
اگر بار خار است، خود كِشتهاي ... و گر پرنيان است، خود رشتهاي[18]
در قيامت انسانها در حالي كه جمعاند تنها و فردند و با اينكه همه حضور دارند، هر يك از ديگري جدا و از ديگران گسسته است؛ به طوري كه نه او مسئول آنهاست، نه آنان مسئوليت او را به عهده دارند، نه او بار ديگران را ميبرد، نه آنان بارگران او را حمل ميكنند؛ «... وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى... »[19]
قيامت، هم روز جمع است، هم روز فصل، لذا همگان حاضرند، ولي از يكديگر جدايند؛[20] «فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ...».[21] در آنجا گرد هم زيستن هست،[22] با اين تفاوت كه در جمع نيكوكاران انس و الفت و صفا و صميميت برقرار است، ولي در ميان بدكاران تنفر و بيزاري از يكديگر و ناسزاگويي حكمفرماست.[23]
در اين جهان امكان تغيير دادن خود و سرنوشت خود هست، ولي در آنجا نيست. در دنيا امكان توبه و تحصيل توحيد است، اما چنين فرصتي در آخرت نيست. زيرا فرصت يا به توبه است يا به فديه، يا به شفاعت است يا به كفالت، و همگي در سراي آخرت منتفياند.[24]
در اين دنيا مرگ و زندگي به هم آميخته، ولي آن جهان سراپا زندگي است. زمين آخرت، جواهر و سنگريزه و درخت و ميوه آن جهان همگي حيات دارند و آتش آن هم داراي ادراك است. قرآن كريم ميفرمايد: «وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ».[25]
نعمتها و لذايذ دنيا با غم آميخته است و غمهاي دنيا نيز عذاب صرف نيست. در دنيا نشاط محض و غم صرف متصور نيست؛ ولي در قيامت، اين دو از يكديگر جدايند؛ زيرا در جهنّم، نشاني از رحمت نيست؛ چنانكه اميرمؤمنان (ع) ميفرمايد: «دار ليس فيها رحمة»[26]، و در آخرت، بهشتي ظهور ميكند كه هيچ رنج و ناگواري در آن نيست[27]: «لا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ».[28]
اين جهان جايگاه بذرافشاني و آخرت هنگامه بهرهبرداري و درو كردن است. جهان ظرف تكليف است و آخرت دار پاداش و كيفر محض كه در كنارش كار و كوشش و تكليفي راه ندارد.[29] اميرمؤمنان علي(ع) ميفرمايد: «فإنّ اليوم عمل و لا حساب و إنّ غداً حساب و لا عمل»[30].
به بيان ديگر عالَم طبيعت، محدوده آزمون است و هيچ چيز در اين جهان، بدون امتحان نيست. هر چه در اين نشأه به انسان برسد، خواه درد و رنج يا رفاه و آسايش، حوادث تلخ يا شيرين، همگي آزمون اِلاهي است.[31]
خداي سبحان ميفرمايد: «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا ً»؛[32] سرسبزي زمين براي آزمودن شكر است و پژمردگي آن، براي آزمون صبر.[33]
قرآن كريم تصريح ميكند كه «مال» و «فرزند» چيزي جز فتنه و امتحان نيست: «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ...».[34] پس، همانگونه كه نداشتن يا نقص مال، فتنه و آزمون است: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأمْوَالِ وَالأنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ...»[35]، داشتن يا زيادي مال نيز فتنه و آزمايش است.
نظام اين جهان، نظام ظاهر و حكومت اسباب و علل طبيعي است؛ اما آنجا ظرف ظهور ملكوت خدا و مشيت مطلقه الهي است. در آن نظام علل و اسباب طبيعي همه قطع ميشود، گرچه اصل نظام علّي و معلولي در آن حكمفرماست زيرا آنجا نيز اكرام الهي، سبب راه يافتن به بهشت و قهر خداوند مايه سرنگوني در دوزخ است.
در آن عالم علوم تجربي و مانند آن عملكردي ندارند؛ نه حاجت به هندسه مهندسان است، نه نياز به طب پزشكان؛ زيرا نه جريان راهسازي و احداث ساختمان در آن روز مطرح است، نه جريان درمان بيماران و علاج مرضي در آن عالم موضعي دارد. لذا رفته رفته اين سلسله دانشها از ياد دانشمندان علوم تجربي زائل ميشوند، ولي علم توحيد و وحي و نبوت و قيامت و ساير مسائل الهي كه در دنيا فراهم شده است، همراه با روح انساني از دنيا به آخرت منتقل شده و شكوفا ميشود؛ زيرا در اين مسائل هر چه به عنوان علم بود، به عين ميآيد و هر چه در گوش بود، به آغوش كشيده ميشود: «از علم به عين آمد و از گوش به آغوش».[36]
اين تحليل عميق درباره انواع علوم، همان است كه محيالدين عربي در رسالهاي به عنوان «تواصوا بالحقّ» براي معاصرش امام رازي نوشت و او را به تحصيل علومي نظير مبدأ و معاد از راه شهود، نه مفهوم حصولي، تشويق كرد كه نه تنها بعد از مرگ از بين نميروند، بلكه شكوفاتر و مشهودتر ميگردند؛ بر خلاف دانشهاي مادي كه براي پس از مرگ موضعي ندارند.[37]
در آن روز معلوم خواهد شد كه نظام علّي و معلولي به دست خداست و بنا به فرموده اميرمؤمنان(ع): «كلّ قائم فى سواه معلول»[38]. در آن روز روشن ميشود كه سبب ساز و سبب آفرين كيست و هرگونه علتي غير او، مجراي فيض وي قرار ميگيرد. سرچشمه حيات بخش خداست و ديگران بسان ابزار آب رساني و مجاري آبند كه از خود آبي ندارند. قرآن ميفرمايد: در آن روز خواهند فهميد كه اسباب و علل مادّي همه منقطع است: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ»[39] ديگر از وسيلههاي دنيايي و دسيسههاي ابليسي خبري نخواهد بود؛ زيرا در منطقه ظهور قدرت غيبي نه مجالي براي دستاويز طبيعي است و نه فرصتي براي دستآوردهاي شيطاني.[40]
در اين جهان ادراكات و شناختها ضعيفتر و از وراي حجابها و پردههاست؛ اما درك انسان در آن جهان بسي شديدتر و نيرومندتر است. به عبارت ديگر، پردهها و حجابها از برابر انسان برداشته شده و انسان با بينش دورنگر حقايق را درك ميكند، چنانكه قرآن كريم ميفرمايد: «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»[41].[42]
در اين جهان، انسان حالت گمكردهاي را دارد كه در پي گمشدة خويش است و آنچه را مييابد، ميپندارد كه آن را يافته است و به آن دل خوش ميكند؛ اما پس از چندي احساس ميكند كه آن نيست و لاجرم خسته و دلزده در پي چيز ديگر ميرود. اما در جهان آخرت، مؤمن به آنچه در اعماق فطرت خويش دلبستگي داشته و گمشدة واقعي او بوده، يعني حيات جاويد در جوار ربالعالمين رسيده است و به هيچوجه خستگي و ملال و دلزدگي برايش پيدا نميشود. قرآن كريم در اينباره ميفرمايد: «در آنجا (بهشت) انسانها طالب دگرگوني (و وضع جديد) نيستند.»[43] از همين رو بهشتيان تا ابد در بهشت به سر ميبرند و دلزده نميشوند. افزون بر آن، هر چه بخواهند، به اراده الهي، برايشان پيدا ميشود و آرزوي آنچه ندارند، آزارشان نميدهد.[44]
زيرا دنيا جاي تزاحم و تمانع است و از همين رو در دنيا گاهي اراده انسان به مراد نميرسد؛ ولي در آخرت، بهشتيان هر چه طلب كنند، برايشان حاصل است: «لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ...»؛[45] زيرا اراده آنها در طول علل قريبه و موثر است.[46]
گرچه جمع بين دنيا و آخرت امكان پذير است، چنانكه اولياي الهي دنيا را وسيله رسيدن به اهداف والاي اخروي ميدانستند؛ امّا به حسب عادت و مشاهده، گرايش به يكي از آن دو مايه دوري از ديگري خواهد بود، بر اين پايه اميرمؤمنان(ع) ميفرمايد: «إنّ الدّنيا و الاخرة عدُوّان متفاوتان، و سبيلان مختلفان، فمن أحبّ الدّنيا و تولّاها أبغض الاخرة و عاداها، و هما بمنزلة المشرق و المغرب و ماش بينهما؛ كلّما قرُب من واحد بَعُدَ من الاخر، و هما بعدُ ضرّتان»[47]. آن حضرت در خطبهاي رسول خدا(ص)را چنين وصف ميفرمايد: «عُرضت عليه الدّنيا فأبي أن يقبلها، و علم أنّ اللّه سبحانه أبغض شيئاً فأبغضه، و حقَّر شيئاً فحقّره، و صغّر شيئاً فصغّره و يكون السّتر علي باب بيته فتكون فيه التّصاوير فيقول: يا فلانة لإحدي أزواجه غيبّيه عنّى، فإنّى إذا نَظَرتُ إليه ذكرت الدّنيا و زخارفها»[48]؛ دوستي دنيا زمينه آغاز انحراف و لغزش است. دنيا محبوبي دروغين است و در آخرت همه پيوندهاي دروغين گسسته خواهد شد.
در مقابل برخي از مردم سرمايه، فرزند، زر و زيور دارند؛ اما از مراتب تقوا بيگانهاند و در درون و بيرونشان اثري از پارسايي به چشم نميخورد. پارساياني نيز هستند كه از مال دنيا بيبهرهاند و با تهيدستي روزگار ميگذرانند. قرآن حكيم حال هر دو گروه را تصوير كرده، در حقّ دسته اوّل ميفرمايد: «فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ»[49] و درباره آخرت جويان پارسا و از دنيا گذشتگان ميفرمايد: «وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا»[50]
انسان پرهيزكار در هيچ كار و انديشهاي به بن بست نخواهد رسيد؛ چه در مسائل اقتصادي و چه در مسايل علمي، سياسي، نظامي و.... انسان وارسته و پرهيزكار گاهي مشكل علمي خود را از لابهلاي پرسش و پاسخ ديگران حلّ ميكند و اين همان رِزق «مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» است، يا در حين مطالعه به معارف بلندي دست مييازد كه در كتابها و نوشتههاي رايج نيست.
خداوند در قرآن گروه اول را پيروان شيطان معرّفي كرده چنين فرمود: «وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ * يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ»[51].
از نظر قرآن دنياطلبي كوته بيني است. آنان كه به دنيا دل خوش كردهاند و از هر سو به چپاول و يغماگري آن اشتغال دارند سخت در اشتباهند. اينان نميدانند كه زندگي دنيا، در برابر آخرت متاع ناقابلي بيش نيست. وقتي جهان بيني و جهان شناسي انسان در ظاهر پديدههاي دنيا خلاصه شود و درباره سراي ديگر نينديشد، بلكه به طور كلي گاهي از آن غافل باشد، اصلاً نميداند كه نظام آخرت، نظامي ديگر است و علل و ابزار طبيعي و زر و زيورهاي آن در معاد اثري ندارند و به طور كلي از آنها گسسته خواهد شد.[52]
[1]. شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 2، ص 523.
[2]. آيت الله جوادي آملي، معاد در قرآن، ج 4، ص 89.
[3]. همان، ص 87 و 88.
[4]. مؤمن (غافر): 39. زندگي دنيا متاع اندك و ناچيز است و همانا آخرت سراي قرار و ثبات است.
[5]. اعراف: 187. از تو (اي پيامبر) ميپرسند ساعت ظهور قيامت كي است؟ به عبارت ديگر: كشتي دنيا كي لنگر انداخته و ميآرامد، سرنشينانش پياده شده و به مقصد اصلي خود ميرسند؟
[6] نهج البلاغه، خطبه 203. دنيا گذرگاه و معبر و آخرت قرارگاه و مقرّ است پس از گذرگاهتان توشهاي براي قرارگاهتان برداريد.
[7] همان، خطبه 132. دنيا براي شما به عنوان سراي ثبات و قرار آفريده نشده، بلكه آفريده شد تا عبورگاه باشد و از آن زاد و توشه و كردار صالح جهت سراي قرار و ثبات (آخرت) فراهم كنيد.
[8]. نساء: 94؛ شما متاع ناچيز دنيا را ميجوييد، در حالي كه نزد خدا غنيمتهاي بيشمار وجود دارد.
[9] اعراف: 169.
[10] بقره: 200 ـ 201؛ نيز: «تريدون عرَض الدّنيا و اللّه يريد الاخرة و اللّه عزيز حكيم) سوره انفال، آيه 67؛ شما متاع ناچيز دنيا را ميخواهيد و خدا براي شما سراي ابدي و نعمت جاوداني آخرت را. خدا مقتدر است و كارش همه از روي حكمت.
[11] نحل: 96.
[12]. آيت الله جوادي آملي، معاد در قرآن، ج 4، ص 84و 85.
[13]. مجموعة ورام، ج2، ص294. گروهي سوار کشتي شدند و کشتي در دريا به راه افتاد. براي هرکس مکاني تعيين شد و همه در جاي خود قرار گرفتند. ناگاه يکي از مسافران در جاي خود مشغول سوراخ کردن کشتي شد. از او پرسيدند چه ميکني؟ ( چرا کشتي را سوراخ ميکني؟) پاسخ داد: اين جايگاهِ خودم است و ربطي به شما ندارد. آنگاه اگر دستش را گرفته و مانع کارش ميشدند هم خود جان به سلامت ميبردند و هم او را نجات ميدادند؛ در غير اين صورت سرنوشتي جز هلاکت در انتظار هيچيک نبود.
[14] سوره انعام، آيه 94. «همانا شما تك تك براي حساب نزد ما باز خواهيد آمد، بدان گونه كه نخست شما را آفريديم و آنچه از مال و جاه به شما داديم همه را پشت سر خواهيد افكند و بين شما و آنها جدايي خواهد افتاد و همه نابود خواهند گشت».
[15] آيتالله جوادي آملي، معاد در قرآن، ج4، ص89.
[16]. مزمل: 20.
[17]. حديد: 21.
[18] شاهنامه فردوسي، ص30
[19]. انعام: 164.
[20]. آيت الله جوادي آملي، سرچشمه انديشه، ج 4، ص 561.
[21]. مؤمنون: 101. «هنگامي كه طليعه قيامت ظاهر شود، هيچگونه پيوند نسبي بين افراد نيست».
[22]. حجر: 47؛ اعراف: 38.
[23]. شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 1، ص 218 – 223.
[24]. آيت الله جوادي آملي، تسنيم، ج15 ص 67 و 68.
[25]. «همانا خانة آخرت تنها خانهاي است که زنده است»؛ عنكبوت: 64.
[26]. نهج البلاغه، نامه 27.
[27]. آيت الله جوادي آملي، دنياشناسي و دنياگرايي در نهج البلاغه، ص 56
[28]. فاطر: 35.
[29]. آيت الله جوادي آملي، تسنيم، ج8، ص22.
[30]. الكافي، ج 8، ص 58
[31]. آيت الله جوادي آملي، دنياشناسي و دنياگرايي در نهج البلاغه، ص46.
[32]. كهف: 7.
[33]. آيت الله جوادي آملي، دنياشناسي و دنياگرايي در نهج البلاغه، ص 48
[34]. انفال: 28.
[35]. بقره: 155.
[36]. ديوان اشعار سنايي غزنوي.
[37]. آيتالله جوادي آملي، سرچشمه انديشه، ج 4 ص 564 و 565.
[38]. نهج البلاغه، خطبه 186.
[39]. بقره: 166؛ هنگامي كه پيشوايان باطل از پيروان خود بيزاري جويند و عذاب خدا را مشاهده كنند و هرگونه وسيله و اسباب از آنان قطع شود و هيچ رابطه مادي برجاي نماند.
[40]. آيتالله جوادي آملي، معاد در قرآن، ج 4، ص 90.
[41]. ما اكنون پرده را از تو برگرفتيم، پس ديدهات تيزبين است ق: 22.
[42]. شهيد مطهري، يادداشتها، ج 7، ص 152 و: همو، مجموعه آثار،ج2، ص 523 و 524.
[43]. کهف: 108.
[44]. شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج 2، ص 524.
[45]. فرقان: 16.
[46]. آيتالله جوادي آملي، دنياشناسي و دنياگرايي در نهج البلاغه، ص 57.
[47]. نهج البلاغه، حكمت 103. دنيا و آخرت، دو دشمن ناهماهنگ و دو راه جداي از يكديگرند؛ كسي كه دنيا را دوست داشت و به آن دل بست آخرت را دشمن داشته و به آن دشمني كرده است. آن دو مانند خاور و باختر هستند كه رونده بين آنها هر چه به يكي نزديك شود از ديگري دور ميگردد. دنيا و آخرت اختلافشان به دو زن ميماند كه يك شوهر داشته باشند كه هرگز با يكديگر سازگار نشوند. آيتالله جوادي آملي، معاد در قرآن، ج 4، ص 77.
[48]. نهج البلاغه، خطبه 160. دنيا به رسول گرامي(ص)پيشنهاد شد، او از پذيرش آن امتناع ورزيد و دانست كه خداوند سبحان چيزي را دشمن داشته او هم آن را دشمن داشت و خداوند چيزي را خوار دانسته او هم آن را خوار دانست و خداوند چيزي را كوچك شمرده او هم آن را كوچك شمرد؛ بر دَرِ خانه اش پردهاي كه در آن صورتها نقش شده آويخته بود پس به يكي از همسرانش فرمود: اين پرده را از نظر من پنهان كن؛ زيرا وقتي به آن مينگرم دنيا و آرايشهاي آن را به ياد ميآورم.
[49]. توبه: 55. مبادا تو از كثرت اموال و اولادشان در شگفت آيي. خدا ميخواهد آنان را به وسيله همان مال و فرزند در زندگي دنيا به عذاب افكند و ساعت مرگ نيز جان آنان ابدان آنها را رها كند در حالتي كه كافرند.
[50]. طلاق: 2 ـ 3. هركس پارسا و خدا ترس باشد خدا راه بيرون شدن از گناهان، بلا و حوادث سخت را بر او ميگشايد، و از جايي كه گمان نميبرد به او روزي عطا ميكند و هر كه در هر امر بر خدا توكّل كند خدا او را كفايت خواهد كرد، كه خدا امرش بر همهٴ عالم نافذ و روان است و براي هر چيز قدر و اندازهاي مقرّر داشته است.
[51]. بقره: 102 ـ 103.
[52]. آيتالله جوادي آملي، معاد در قرآن، ج 4، ص 81- 84.